بهترین و زیباترین اشعار شب یلدا از زبان شاعران مشهور
بسیاری از شعرا، یلدا را برای تشبیه و استعاره به کار بردهاند. این شاعران در شعر در مورد شب یلدا آن را به بلندی و سیاهی گیسوی معشوق و معشوق را به خورشید تشبیه کردهاند. برخی از شاعران هم یلدا را به سیاهی و ظلمت، و روز را به روشنی و امید پیوند میدهند. از میان شعرای فارسی زبان سعدی و حافظ بیشتر از دیگران از شب یلدا سخن گفتهاند.
سعدی
سعدی در این باره می گوید:
«بر آی، ای صبح مشتاقان اگر هنگام روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم»
در جایی دیگر:
«هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
یار با یار سفر کرده به تنها نرود
بادِ آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود»
سعدی در غزلی دیگر شکایت میکند که برای عاشق شبهای فراق مانند شب یلدا دراز است:
«شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
خلاص بخش خدایا! همه اسیران را»
و در مورد روی محبوبش گفته:
«روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست»
حافظ
«بر سر آنم که گر ز دست بر آید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اغیار
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید خواه بو که بر آید»
صائب تبریزی
«آهِ ما رعناترست از آهِ ماتم دیدگان
آنچنان کز جمله شبها شب یلدا یکی است»
قاآنی
قاآنی در قصیدهای به شماره 310 در دیوانش؛ از زبان دختری به مشاور شاه که خواهان اوست به طنز میگوید:
«هنرت چیست جز این ریش که گویی به مثل
شب یلدا بود از بس که درازست و سیاه؟»
سلمان ساوجی
«ز شرح حال من، زلف تو طوماری است سر بسته
اگر خواهی خبر، بگشا، سر طومار سودا را
شب یلدا است هر تاری ز مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمیبینم، خود این شبهای یلدا را»
محتشم کاشانی
«شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست»
ناصرخسرو
ناصرخسروقبادیانی، به زاهد و عابد ریاکار این گونه طعنه میزند:
«قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا»